یه بارم امتحان داشتیم منم خیلی خوب خونده بودم امتحانم تستی بود من درحال جواب دادن بودم که مراقب میومد نگا میکرد و به یکی از بچه ها که فامیلش بود میرسوند منم دیدم دوستام بیکارن و چیزی بلد نیستن ورقم رو با دو دست چسپیدم به مراقب گفتم به چه حقی از رو ورقه ی من نگا میکنی و به اون خانم میگی من میرم اعتراض میدم این همه شاهد دارم،عاقا مراقب از ترس خشکش زد گفت خاهش میکنم بشین سرجات اگه بخوای به تو هم میگم منم گفتم لازم نکرده من، همه رو بلدم باید از رو ورقه ی من به همه ی دوستام بگی وگرنه خود دانی^__^
این چنین بود که مراقب اون روز زانو درد گرفت انقد اومدو رفت:)
دبیرستان ما یه چندتا در داره که شیشه ای هستند .خیلی هم زیاد تمیزش میکنند و همیشه ناظممون میگه بازشون بزارید ..یکی از اون در شیشه ای ها تو راهرو ماست .....یه روز بچه ها داشتن تو راهرو دعوا میکردند یه 7نفری داشتن میزدن تو سرو کله هم در شیشه ای رو هم بسته بودن که صدا نره بیرون ....همه مشغول بودن کتک کاری بودن که یکدفعه ناظممون از اون ور شیشه بچه هارو دید یه داد زد .همه بهش نگاه کردن .دوید سمت در یکدفعه (بوم) با کله رفت تو شیشه بخش شد زمین .همه یه نگاه به هم دیگه کردن و ترکیدن از خنده ..و از حرکت شیخ (ناظم) مریدان(بچه ها ) جامع از تن دریدن و راه بیابان را درپیش گرفتند...
آقو داییم یه بار داش تعریف میکرد میگفت:
ما یه استادی داشتیم (ان شالله خدا استاداتونو براتون نگه داره خخخخخخخ)
فامیلش عبدی بود یه بار آخر کلاس دیرش شده بود تند تند داشت حضور غیاب میکرد. دو تا از بچه ها فامیلیشون شریعتی بود استادم با صدای بلند گفت :شریعتی دو نفر، شریعتی دو نفر
یکی از شریعتی ها هم هول شد یه هویی گفت :عبدی دربست…
داییم:))
استاد عبدی:))
سازمان حمایت از حضرات سوتی:))))
خخخخخخخخخ خداییش لایک داش دیگه..
امروز یک همایش درباره کنکور داشتیم(سال چهارمم) همه بچه ها عقب نشسته بودن و جلو کاملا خالی بود.خب خیلی زشت بود
مدیرمون اومد گفت بچه ها لطف کنید بیایید جلو چون خیلی زشته.
یکی از دانش اموزا بلند گفت ما راحتیم.شما مشکلی دارید بیایید عقب.آقا هیچکس هم بلند نشد به خاطر حرفش!!!
یعنی بگم مدیرمون آب شد رفت تو زمین.تا دیگه با ما کل ننذازه
بچه ها :)))
مدیر :((((
طرفی که اومده بود سخنرانی کنه 0.0
:: موضوعات مرتبط:
جك ,
,